بسم الله الرحمن الرحیم
اولین چهار شنبه ی بعد از عید فطر 94 موعد مقرر برای شروع
اردوی زیارتی مشهد بود. با جمع شدن افراد در میدان باباطاهر اتوبوس تقریبا با یک
ساعت تاخیر، ساعت سه ی بعد از ظهر شروع به حرکت کرد. طبق معمول بچه ها شور و شوق
خاصی داشتند و در عرض یکی دو ساعت هر آنچه که داشتند و نداشتند را خوردند. وقتی
کار خوردنشان تمام شد شروع کردند به بازی و این بازی تا خودِ مشهد ادامه داشت و
گاهی فقط تنفس اعلام میشد و خستگی در میکردند. بعد از اقامه ی نماز مغرب و عشا،
صرف شام بود که در این مورد هم بچه ها تمام هم و غمشان را گذاشتند که غذا ها تمام
شود! فرقی هم نمیکرد غذای چه کسی باشد، مهم این بود که غذا باید تمام شود.
صبح پنج شنبه در حدود ساعت 7 اتوبوس به مشهد رسید و بچه ها در حسینیه قمی ها ساکن
شدند و بعد از صرف صبحانه و مقداری استراحت به حرم مطهر مشرف شدند. اولین زیارت در
هر سفری حال و هوای خاص خودش را دارد و در این سفر هم همینطور بود. اشک ها و گریه
ها و زیارت ها و درد دل هایی با امام...
نماز ها داخل حرم، و حدود یک ساعت این طرف اذان یا آن طرف اذان وقت زیارت میشد و
با این برنامه عموما بچه ها در ساعات اذان به حرم میرسیدند و بعد یا قبل از اذان
زیارت میکردند.
هر روز هم گروهی مسئول صبحانه و نهار و شام و میان وعده ها میشد. یکی از نکاتی هم
که بچه ها در مصاحبه هایشان بر آن تاکید داشتند همین همکاری ها و همین حس تعاون ها
و دوستی ها بود که یکی از نمونه های این همکاری و حس دوستی، گروه هایی بودند که
مسئولیت غذا و نظافت را برعهده داشتند. گاهی مشاهده میشد گروه ها مجبور میشدند
زیارت خود را کوتاه کنند تا به برنامه ی غذا برسند و از ما بقی پذیرایی کنند اما
از این کوتاه شدنِ زیارت نه تنها شکایت نمیکردند بلکه سعی در بهتر شدن کیفیت کارهای
خود هم داشتند و این یکی از نکاتی است که شایان تقدیر است.
ما بین برنامه های حرم، برنامه هایی نظیر بازار هم اجرا شد و بچه ها به همراه
مسئولینی نظیر آقای رضاییان به بازار رفتند. یکی از برنامه هایی هم که همیشه برای
بچه ها جذاب بوده، همین بازاریست که با آقای رضاییان رفته اند، خصوصا بازار
انگشتر. خرید های همیشگی بچه ها که در سفرهای مشهد معروف است! پس برای اینکه کمی
جلوی اتلاف وقت و هزینه گرفته شود، مسئولین اردو از کسانی که متقاضی اجناسی نظیر
زعفران و زرشک و ... بودند ثبت نام کردند تا از جایی مطمئن و با هزینه ای مناسب، کالایی
مناسب بخرند.
یکی دیگر از برنامه هایی که برای بچه ها خیلی جذاب بود، خصوصا بچه های کوچکتر از نظر سنی، برنامه ی استخر موجهای آبی بود. صبح یک شنبه بچه ها به سمت موجهای آبی حرکت کردند و تا بعد از ظهر آنجا بودند. برنامه ای که طراوت خاصی را به بچه ها بخشید، خصوصا به آنهایی که تا آن لحظه بواسطه ی پولی بودنِ حمام، حمام نرفته بودند!
به غیر از برنامه های رسمی اردو، برنامه های غیر رسمی نظیر
خریدهایی که گاها بچه ها به همراه مربی شان انجام میداند، یا خوردن شیر انبه(!) و
بازی هایی که اوقات استراحت انجام میشد هم بود. برنامه های هماهنگ نشده هم بود،
مثل مسمومیت ها و آسیب ها بر اثر ندیدنِ ستون ها و طناب ها! که بنظر میرسد بهتر
است برای سالهای بعد ان شاءالله بچه ها دقت خود را موقع دویدن و جویدنِ غذا مبذول
فرمایند تا از هرگونه مسمومیت و ناقص شدن، جلوگیری نمایند!
برنامه ی زیارت رکن اصلی اردوی مشهد بود که بچه ها اهتمام زیادی بر آن داشتند. هر
چند که برنامه ی زیارت دسته جمعی نبود اما عموما بچه ها با هم مشرف میشدند و زیارت
میکردند. وصف زیارت را باید از زبان هرکس شنید و در این گزارش نگنجد
ظهر دوشنبه حرکت به سمت همدان بود. چون روز قبل از حرکت بچه ها موجهای آبی رفته
بودند و برنامه های زیارت و خرید کمی فشرده شده بود، با رسیدن به اتوبوس عموما به
خواب رفتند تا شب که دوباره انرژی گرفتند و شروع کردند به بازی های معمول و غیر
معمول!
صبح ساعت 9 بود که اتوبوس به همدان رسید و خانواده هایی که منتظر زائرین امام رضا
سلام الله علیه بودند.
زیارت قبول...
جهت مشاهده عکس های این سفر به بخش نگارخانه مراجعه نمایید